ادبيات عرب محور نمايشگاه جهاني كتاب فرانكفورت

طاهر بن جلون
مقدمه و ترجمه: منيره برادران

محور نمايشگاه كتاب فرانكفورت امسال به ادبيات عرب اختصاص داده شده است. در شراطي كنوني كه سياستهاي جنگ طلبانه آمريكا و اسرائيل از يك طرف و تروريسم و ارتجاع منطقه از طرف ديگر سعي در تحريف چهره دنياي عرب و انزواي فرهنگي آن دارند، تصميم سازمان دهندگان نمايشگاه فرانكفورت از اهميتي خاص برخوردار است. و آن ارزش نهادن بر فرهنگ گفتگو به جاي جنگ است.
اين اقدام در عمل با مشكلات و پيچيدگي هاي زيادي همراه بوده است. 22 كشوري كه به نمايشگاه دعوت شده اند، از نظر اجتماعي و سياسي تفاوتهاي زيادي با هم دارند و هر كدام صاحب نظامهاي سياسي مختلفي هستند. آيا اصلا اشتراكات اين جوامع،- اگر آنها را زبان و اسلام بدانيم- كافي هستند كه نويسندگان شان را زير يك سقف گرد آورد؟
هماهنگي و سازمان دادن شركت اين كشورها به عهده لژ عربي واگذار شد. اين اتحاديه ليستي 200 نفره از نويسندگاني كه به اين نمايشگاه دعوت مي شدند و از ناشران آنها تهيه كرد. اما از همان ابتدا درون نويسندگان و روشنفكران جامعه عرب در حول و حوش اين انتخاب بحث و انتقادات زيادي مطرح بود. در اين ليست مثلا نام بزرگاني چون صادق جلال العظم فيلسوف سوري، نصر حميد ابوزيد محقق و اسلام شناس مصري و حيدر حيدر رمان نويس سوري خالي بود. از آنجا كه اين نويسندگان هميشه موضع انتقادي به اسلام، اين مسئله حساس جوامع عرب، داشته اند، حذف آنها را جز با سانسور نمي توان توضيح داد. جالب است بدانيم كه ابو زيد پيشترها از طرف يك دادگاه مصري به ضديت با ارزشهاي جامعه متهم شده بود و بنيادگرايان مصري عليه حيدر حيدر فتوا داده بودند.
در ليست انتخابي لژ عربي همچنين بسياري از نويسندگان تبعيدي عرب حضور ندارند. و نيز اقليتهاي ساكن كشورهاي عربي مورد بي توجهي قرار گرفته اند. مثلا نويسندگان كرد هم جز فراموش شدگان هستند.
منتقدان اينها را نشانه نفوذ دولتهاي عربي در تصميم گيري ها مي دانند. اين دولتها مايل هستند تا حد امكان آثار نويسندگان ”بي خطر” در نمايشگاه عرضه شوند. موضع لژ عربي انتقاد و سرخوردگي حتي نويسندگاني را كه خود جز دعوت شدگان به نمايشگاه هستند، برانگيخت. به عنوان نمونه محمود درويش، شاعر نامي فلسطين، اعلام كرد كه از شركت در نمايشگاه زير پرچم لژ عربي خودداري خواهد كرد. اما البته امكان شركت مستقل در نمايشگاه را تنها نويسندگاني نامي چون درويش و آسيه جبار دارند كه آثارشان توسط ناشران اروپائي منتشر شده است.
اما لژ عربي با مشكلات ديگري هم مواجه بوده است. دولتها كه خواهان اقتدار خود در تعيين گزينش نويسندگان براي نمايشگاه بودند، تعهد مالي شان را پرداخت نكرده بودند. با اين مشكلات و تحريمها بيم آن مي رفت كه لژ عربي موفق به برگزاري نمايشگاه اختصاصي دنياي عرب در فرانكفورت نشود. اما به نظر مي رسد كه لژ عربي در چند هفته گذشته بر مشكلات فائق آمده و دولتها سهميه مالي شان را پرداخته اند. محمد گونيم مسئول لژ عربي در ماه ژوئيه اعلام كرد:
”خوشبختانه ما توانستيم در بين خود به توافق برسيم و نويسندگان را مستقل از عقايد سياسي شان به نمايشگاه كتاب دعوت كنيم.”

در مقاله زير طاهر بن جلون انتقادات و نظرات خود را نسبت به مسائلي كه نويسندگان و روشنفكران عرب درگيرش بودند، بيان مي كند. متن، ترجمه آلماني نوشته بن جلون از زبان فرانسه است( هفته نامه دي سايت 2.9 .2004).
طاهر بن جلون، رمان نويس و شاعر، در 1944 در شهر فز در مراكش متولد شد. از اوائل دهه 70 ميلادي در فرانسه زندگي مي كند و به زبان فرانسه مي نويسد. به فارسي از وي رمان شب قدر منتشر شده است. اين كتاب، كه جايزه كنكور 1987 را از آن خود ساخت، توسط نجمه موسوي ترجمه شده و توسط نشر باران در سال 1999 به چاپ رسيده است.

عرب ها در فرانكفورت: سيرك! سيرك!

مي توان به سازمان دهندگان نمايشگاه كتاب فرانكفورت، از اينكه جهان عرب را به عنوان محور نمايشگاه امسال برگزيده اند، تبريك گفت. در شرايط امروز، كه تصوير دنياي عرب بيشتر با تروريسم يكسان گرفته مي شود، اين يك تصميم شجاعانه است. اما مسئله اي را نبايد فراموش كرد: اصلا چيزي به نام” دنياي عرب“ وجود ندارد يا دست كم به عنوان يك تماميت متجانس موجوديت ندارد. ما دولتهاي عربي داريم و خلق هاي عرب با همه پيچيدگي ها و غيرقابل پيش بيني بودن شان، كه با وجود تفاوتهايشان با همديگر قابل مقايسه هستند. ”دنياي عرب” يك طرح‎‎، يك اتوپي است. عرب ها، خود به آن آگاه هستند اما مايل نيستند به آن اعتراف كنند. تقريبا مي شود مساله را چنين ديد كه آنها دست به يكي كرده اند تا هرگز به وحدت نرسند و صدايشان هيچوقت يكپارچه نشود.
در دنياي عرب سيستم هاي مختلف سياسي از ساختاري يكسان سرچشمه نمي گيرند، منشا و الزامات شكل گيري آنها از كشوري به كشور ديگر متفاوت است. تمام تلاش هايي، كه تا بحال براي وحدت آنها صورت گرفته، بي نتيجه مانده است: اين تلاشهاي بي ثمر هم اقدامات عبدالناصر را در برمي گيرد كه در سال 1952 در مصر از طريق يك كودتا قدرت را به دست گرفت و هم قذافي را، كه در 1969 با كودتا روي كار آمد.
چگونه مي تواند چنين تنوعي در مسيري به سمت وحدت پيش برده شوند؟ اصلا چه اشتراكاتي بين شيخ نشين هاي نفتي خليج و كشورهاي مغرب وجود دارد كه اكثريت مردم شان را نه عرب ها، بلكه بربرها تشكيل مي دهند؟ اين دولتها در يك چيز با هم مشتركند: فقدان دموكراسي و حقوق نامحدود قبيله كه در نوع خود جزو عقب مانده ترين مناسبات در سطح جهان است.
اين جنبه منفي مسئله است. جنبه مثبت را، كه همانا گذشته پرافتخار اين جوامع است، نمي توان ناديده گرفت. دوره اي، كه سده هاي 9 تا 11 ميلادي را در بر مي گرفت، شكوفائي علمي و فلسفي در اين جوامع، جهان را زير تاثير خود داشت. نكته اشتراك ديگر اين جوامع زبان عربي است. عربي وزين، زبان قران، كه تنها زبان نخبگان است و مردم عادي عرب به لهجه هاي خود حرف مي زنند. اسلام به خودي خود بيش از مشتركات است: اسلام يك ارجاع اخلاقي است معذالك در دهه هاي گذشته از طريق آن - ارجاع اخلاقي- حوادث سياسي بطور پيوسته تحريف شده و از روند طبيعي شان خارج شده اند.

واژه خشم برانگيز ”عامل غرب“

به نمايشگاه كتاب فرانكفورت تعدادي از نخبگان دعوت شده اند، آنها نويسندگاني هستند كه بدون استثنا به زبان عربي وزين مي نويسند. بيشترشان از كشور مصر هستند. دليل انتخاب آنها تنها اين نبوده كه محمد گونيم، كميسر لژ عربي و السكو(يونسكوي عرب)، خود، مصري است، بلكه بيشتر از آنجا ناشي مي شود كه مصر از زمانهاي دور مركز فرهنگ عربي بوده و خود را مهد ادبيات عربي مي داند.
پيش از شروع جنگ داخلي لبنان در سال 1975، لبنان هميشه پذيراي آن دسته از نويسندگان و ناشران عرب بود كه از كشور خود به دليل سانسور گريخته به آنجا پناه مي آوردند. شايع است كه يكي از دلايل تخريب لبنان، نقش بيروت به عنوان مهد فرهنگي پويا و خلاق آن و بيش ازهمه به دليل وجود آزادي هاي آن بود. امروز لبنان زير سيطره سوريه است وبخش بزرگي از سياست اين كشور توسط دمشق ديكته مي شود. كسي كه سيستم سياسي دولت پليسي سوريه را بشناسد مي داند كه همه چيز زير كنترل قرار دارد.- روشن است كه در چنين اوضاعي چه بر سر وضعيت فرهنگي مي آيد.
اشتباه مسئولين نمايشگاه كتاب فرانكفورت در اين بوده كه به جاي نويسندگان به دولتها روي آورده اند. البته نمي شود اين واقعيت را هم از نظر دور داشت كه اغلب اتحادديه هاي نويسندگان عربي به نوعي با دولتها مرتبط هستند به استثناي اتحاديه مراكشي، كه همواره قيموميت دولت و دربار – و نه قيموميت احزاب سياسي - را رد كرده است. دولتها فقط نويسندگاني را براي نمايشگاه دستچين مي كنند كه با اعتراض و افشاي حكومت عنصري نامطلوب به حساب نيايند. اما اين نقش نويسنده است كه نسبت به وضعيت حاكم موضع انتقادي و سازش ناپذير داشته باشد. اشتباهي را كه صورت گرفته، مي توان با يك مقايسه بهتر توضيح داد: تصور كنيد كه ا در سالهاي بين 1960 و 1980كشورهاي بلوك شرق به نمايشگاه كتاب فرانكفورت دعوت مي شدند. تنها ادبيات رسمي ونويسندگان تاييد شده از جانب دولت مي توانستند به آن راه يابند. نويسندگان ناراضي قطعا سهمي در آن نمي داشتند.
پنج كشور از شركت در نمايشگاه امسال خودداري كرده اند: الجزاير، مراكش، عراق، كويت و ليبي. دلايل آن متفاوتي است. مورد عراق، اين كشورويران شده، آشكارا درگير مسائل حاد ديگري است. ليبي و كويت مشكلات مالي را دليل عدم شركت خود ذكر كرده اند. مراكش و الجزاير ترجيح داده اند مستقلا در نمايشگاه حضور يابند. اين دو كشور به تصميم گيري هاي يكجانبه كميسر مصري لژ عربي در گزينش نويسندگان انتقاد دارند. روزنامه مراكشي العلم در 24 ژوئيه 2004 در اين باره نوشت: ”سازمان دهندگان از دعوت نويسندگاني كه سمبل مراكش محسوب مي شوند نظير محمد عابد جابري فيلسوف، عبدالله لارويي مورخ و طيب صديقي داستان نويس غفلت كرده اند.“
در جوار اين مسائل، يك مساله اساسي وجود دارد: آيا چيزي به نام ادبيات عربي وجود دارد يا اينكه نسبت به تنوع كشورهاي عربي ادبيات مختلفي وجود دارد؟ ادبيات يعني زبان. اما تكليف آن نويسندگان عربي كه به زبان ديگري مي نويسند مثلا به فرانسه يا هلندي، چيست؟ پس جايگاه آنها- نويسندگاني چون آسيه جبار، فواد لاروئي، امين مالوف يا دريس چرابي- كجااست به ويژه اگر در نظر بگيريم كه افكار غربي آنها را بيشتر مي شناسد تا نويسندگاني كه به عربي مي نويسند. آثار اين نويسندگان شديدا بازتاب مسائل و واقعيت هاي الجزاير، مراكش و لبنان است. جايگاه آنها در اين نمايشگاه كجاست اگر ملاحظه كنيم كه نويسندگان عرب زبان خود را به عنوان تنها نماينده مشروع فرهنگ عربي مي شناسند و نويسندگاني را كه به زبان ديگري مي نويسند به رسميت نمي شناسند؟
مدتهاست كه در جهان عرب اين چنين بحثهائي پيرامون هويت و جايگاه جريان دارد. اما دريافت قطعي وجود ندارد. تعدادي از نويسندگان عرب كه به فرانسه مي نويسند خوانندگان بيشتري دارند و در سطح جهان شناخته شده هستند. براي افكار عمومي غربي آنها نقش يك واسطه را دارند، پلي ميان آنها و دنياي عرب. اين محبوبيت به مذاق نويسندگاني كه به زبان عريي مي نويسند خوش نمي آيد. اينها آن نويسندگان را به ”عامل غرب” متهم مي كنند و آثارشان را در زمره نوشته هائي قرار مي دهند كه تنها براي باب طبع غربيها نوشته مي شوند و فاقد تصوير واقعي از جوامع عربي هستند.
در سپتامبر 2003 سميناري از طرف اتحاديه نويسندگان مراكشي در رباط پيرامون بررسي وضعيت رمان عربي ترتيب داده شده بود. نويسندگان مصري اين سمينار را تحريم كردند تنها به اين دليل كه وزير خارجه مراكش در لندن با يك وزير اسرائيلي ديدار داشته است. آنها نمي خواستند در تيررس آن بخشي از رسانه هاي كشورشان قرار گيرند، كه هر گونه تماس با ”دشمن صهيونيست” را محكوم مي كنند. ديگران، كه اكثرشان خارج از وطن شان زندگي مي كنند آمدند و روي وضعيت اسف بارشان انگشت گذاشتند: چرا در دنياي عرب خوانندگان كتابها مدام كاهش مي يابند. يك كتاب پرفروش بندرت تيراژي بالاي 3000 پيدا مي كند. اما ترجيح داده مي شود كه در اينباره دعوا شود كه مي بايد در يك نشست نويسندگان شركت كرد يا نه...
دنياي عرب درگير يك بحران جدي است. بعضي حتي از سقوط آن سخن مي گويند. عده اي حتي بدبين تر هستند و يك سرنوشت نفرين شده، يك فاجعه را مي بينند. حرف اعراب در برابر اسرائيل جدي گرفته نمي شود. شهروندان فلسطيني هم چنان هدف گلوله هاي سربازان اسرائيلي قرار خواهند گرفت و هيچ كشور عربي تمايلي به تغيير اين وضعيت ندارد. عرب ها جائي در تاريخ ندارند. تروريسم و فناتيسم پابرجا مي ماند و كورسوي اميدي را كه روند توسعه بعضي دولتها نظير مراكش و اردن بوجود آورده است، به خاموشي مي كشاند.

نمايشگاه مي بايست فضائي هم براي تبعيديان ايجاد مي كرد

ستيز اسرائيل- فلسطين، جنگ خليج و حالا جنگ عراق تصوير و چهره دنياي عرب را ويران كرده است. نفت شيخ نشين هاي خليج در اساس خود مصيبتي شده كه توسعه فرهنگ و افكار انتقادي را متوقف كرده است. مسائل سياسي همواره به حوزه فرهنگي سرايت ميابد. يك سنت قديمي شاعران درباري را به قدرت سياسي وابسته مي كرد. حاكمان به آنها پول مي دادند تا برايشان مدح و ثنا بسرايند. حالا ديگر كسي اين شاعران را بياد نمي آورد اما حمد گوئي هاي آنها هنوز ستونهاي روزنامه هاي رسمي را پر مي كند. هراس من اين است كه از اين دسته نويسندگان مدح سرا در نمايشگاه فرانكفورت زياد باشند. ديگران، آنها كه سازش نا پذير مي نويسند، مشقت نصيبشان مي شود. آنها اگر بتوانند راهي تبعيد مي شوند. نمايشگاه بايد براي اين تبعيديان بيشمار هم جائي باز مي كرد.
به همين دلايل است كه ادبيات عرب بيش از هر چيز، درگير مسائل سياسي مي شود. يك نويسنده عرب نمي تواند به خنثي نوشتن، كه يك تجمل است، تن دهد. ضرورتا او خود را نسبت به جنبه هاي اجتماعي و سياسي پيرامونش متعهد مي بيند و اينها منبع الهامش مي شوند. گرچه كتابهاي نويسندگان عرب در جامعه خودش از خوانندگان كمي برخوردار است، همين خوانندگان اندك، اما، نسبت به نويسندگان سخت وفادارند. به همين دليل هم انتظار زيادي از آنها دارند. آنها براي او همزمان بايد هم رمان نويس و هم شاعر،هم مددكاراجتماعي و هم وكيل، هم قهرمان و هم شهيد و بيش از اينها باشند.
يك مسئله مهم مانع مي شود كه نويسنده عرب از كارنويسندگي خود زندگي كند و اين امر او را مجبوربه شغل هاي ديگر و يا به نوشتن در روزنامه ها مي كند. اين مسئله، همانا سرقت نشر است. اين به اصطلاح ناشران (اين واژه به واقع اما لايق شان نيست) به ويژه ناشران سوري، از كشورهاي مصر، لبنان يا مراكش كتابها را به سرقت مي برند و بدون پرداخت يك شاهي به كسي آن را در كشور خود به چاپ مي رسانند. همان كتاب با يك سوم قيمت اصلي به بازار عربي عرضه مي شود. اين اعمال، كه نويسندگان را به فلاكت مي كشاند، توسط مقامات سوري ناديده گرفته مي شود. با اين بهانه، كه سوريه قرارداد ژنو در مورد حقوق نويسنده را امضا نكرده است. با اين كار مقامات سوري هر ناشر دروغين را مورد حمايت قرار مي دهند ناشراني، كه در حقيقت سارقين نشر هستند.
زماني كه نجيب محفوظ جايزه نوبل ادبي 1988 را از آن خود كرد، مطبوعات عرب از آن اين نتيجه را گرفتند كه آكادمي سوئديمي خواهد يك بي حقي را جبران كند چرا كه پيش از آن هرگز يك نويسنده از جهان عرب مورد تقدير قرار نگرفته بود. همزمان اين جايزه براي كل ادبيات عرب مفيد افتاد. امروز هم وضعيت چندان تغييري نكرده است. سازمان دهندگان نمايشگاه كتاب فرانكفورت مي بايست پي مي بردند كه ادبيات عرب با چه گره هايي مواجه است. ادبيات عرب هم غني است و هم فقير، تعداد شاعران بيشتر و عده رمان نويسان اندك است، چرا كه جامعه عرب هنوز فرديت را به رسميت نمي شناسد و گروه و منشا قبيله اي به وجود فردي ترجيح داده مي شود.
اما رمان به عنوان شكل هنري بطور تنگاتنگي با شناسايي فرد انسان گره خورده است. اولين رمان عربي، زينب، براي نخستين بار در سال 1914 منتشر شد و آنهم بشكل پاورقي در يكي از روزنامه هاي پرتيراژ مصري. محمد حسين هيكل، نويسنده اين رمان، به خوانندگانش نوشته خود را نه يك رمان، بلكه بيشتر وقايع نگاري يك خانوداه روستائي معرفي مي كند. در آن زمان رمان در زمره غير اخلاقيات به حساب مي آمد. هيكل در فرانسه زيسته بود و تحت تاثير فلوبر قرار داشت. وي را به خيانت و رودرروئي در مقابل ارزشهاي جامعه متهم كردند.
اين نشانگر آن است كه چرا غزل سبك اصلي و رايج ادبيات عرب است. غزل نزد عامه مردم محبوبيت دارد. جلسات شعرخواني محمود درويش و يا شاعر سوري-لبناني، آدونيس هميشه هزاران نفر را به خود جلب مي كند. نمايشگاه كتاب فرانكفورت مي بايست خود را محدود به غزلسرايان مي كرد يا دست كم جايگاه بااهميتي به آنها اختصاص مي داد. آنها خواستند دنياي عرب را شركت دهند اما فقط به درگيري هاي درون آنها دامن زدند. مسئولين نمايشگاه قطعا به پيچيدگيها و سو تفاهماتي ، كه حيات فرهنگي كشورهاي مختلف عربي درگير آن هستند، آگاه نبودند. همه، اين كشورها را در مشكلاتي قرار مي دهند كه سرنخ آنها به دست سياست است و آن هم به بهاي قرباني كردن آزادي و خلاقيت. بااين وجود، اين موقعيت يك شانس استثنائي است براي ادبيات پر از تنوع و كمتر شناخته شده. شايد بعد از اين نمايشگاه، ناشران اروپائي رمان، نمايشنامه و شعر از جهاني منتشر كنند كه از طريق آثار هنري ش بهتر مي توان آن را شناخت تا از طريق دريافتهايي كه از منشور سياست روز عبور مي كنند.

تابستان 2004

Keine Kommentare: