هرگز فراموش نخواهيم كرد!
سخنرانى در يازدهمين سالگشت كشتار بزرگ زندانيان سياسى ايران در شهر آخن -آلمان
برگرفته از كتاب زندان جلد دوم به ويراستارى ناصر مهاجر
يازده سال از فاجعه كشتار زندانيان سياسى در سال 67 مىگذرد. و ما سالهاست كه بمناسبت گرامىداشت ياد جانباختگان اين سال و بيان نفرت خود از اعدام و شكنجه دور هم جمع مىشويم.اين فاجعه بسيار دردناك بود وراى تصور و تجربه ما و يادآورى آن گويى تجربه دوباره آن درد است. ممكن است استدلال شود كه اين يادآورىها چه حاصلى دارد جز زنده كردن كابوس گذشته. »گذشته، گذشته است بهتر است حال را ديد و چشم به آينده دوخت.« مىگويند از باز كردن زخمهاى كهنه چه سود. اما بايد پرسيد مگر زخمهاى كهنه بسته شدهاند كه حال از باز كردن آنها سخن برانيم. گذشته هنوز برايمان يك زخم باز است و هر چند يكبار زخمى تازه بر آن فرودمىآيد. نگاه كنيد در همين فاصله يك سال، يعنى از شهريور گذشته تا امروز چه حوادث جنايت بار ديگرى نظير قتل فروهرها، محمد مختارى، محمد جعفر پوينده و مجيد شريف و سركوب جنبش دانشجويى، دستگيرىهاى گسترده و بيم اعدام بر زخمهاى بىمرهم ما افزوده است. گذشته در امروزمان زنده است و بازتوليد مىشود. هنوز به خاطر عقيده و مرام مردم را دستگير مى كنند هنوز در زندانها شكنجه و اعدام وجود دارد. امروز به مفاهيمى نظير »منافق«، »كافر« و »ضدانقلاب«، كه با توسل به آن هرگونه ازار، شكنجه و مرگ دگرانديشان را روا مىدارند، مفاهيم ديگرى همچون »خودىها« و »غيرخودىها« اضافه شدهاست تا مرزهاى مجاز را تنگتر و مردم ناراضى و مخالف را از هرگونه حق شهروندى محروم كنند.بنابراين چگونه مىتوان يادآورى و سخن گفتن از زخمهاى گذشته را بىحاصل دانست. براى اينكه بتوانيم سهمى در جلوگيرى از تكرار فجايع گذشته داشتهباشيم اول بايد فراموش نكنيم. تنها بازماندگان ترورها، از بندرهاشدهها و خانوادههاى زندانيان و اعدامىها نيستند كه دردمند و زخمخوردهاند. حادثه سال 67 و فجايع نظير آن در بيست سال گذشته، كه هدف اصلى ان مرعوب ساختن مردم بوده ماتم و زخمى است بر پيكر كل جامعه، و به ويژه جامعه تبعيديان، كه هر يك از آنها به نحوى مستقيم يا غيرمستقيم از قربانيان شكنجه و سركوب هستند. من فراتر رفته و فاجعه كشتار 67 در زندانها را جراحتى بر پيكر كل بشريت مىدانم چرا كه بطور منطقى بايد اين انتظار را داشت كه گسترش علم ارتباطات و سهم روزافزون رسانههاى همگانى مسوليت وهمبستگى انسانها را از مرزهاى شناخته شده فراتر برد.براى اينكه زمانى بتوان از درد و اثر زخمهاى گذشته رهايى يافت بايد آنرا به حافظه تاريخى سپرد با اين هدف و تلاش، كه روزى سركوب و شكنجه از زندگى روزمرهمان رخت بسته به آرشيوها، كتابها و موزهها راه يابد. پس لازم است كه حوادث سركوبگرانه بيست سال گذشته و حتى تاريخ پيشتر از آن و تعبيرات گوناگون از آن را بازشناخت. در اين راه ادبيات، هنر و شاخهها مختلف علوم انسانى سهمى بسزا دارند. يك جامعه بدون حافظه، جامعهاى است لنگ و فلج، كه هيچ تغيير اساسى در آن صورت نمىگيرد. اين يادآورىها و به حافظه سپردنهاست كه فضا را براى ايجاد و نهادى كردن حركات و سازمانهاى مدافع حقوق بشر هموار مىكند.انقلاب 57، كه يكى از خواستههايش آزادى بود، سريع به شكست انجاميد و فرصت براى پا گرفتن نهادها و سازمانهايى كه ايستادگى مستمر در مقابل شكنجه، اعدام و خشونت را سرلوحه كارشان قرار دهند، بسيار كوتاه بود. فرداى انقلابى كه آزادى زندانى سياسى يكى از شعارهاى محورى آن بود، فريادهاى »مى كشم، مىكشم آنكه برادرم كشت« تندتر گرديد بجاى اينكه تمركز اصلى بر محكوم كردن اعدام و شكنجه و شناختن و شتاساندن قبح آن باشد. حاصل اين شد كه رژيم تازه به قدرت رسيده جمهورى اسلامى با اعدام ساواكىها و وابستگان رژيم سابق بدون هرگونه مراحل حقوقى شناخته شده جهانى حس انتقام و خشونت را در جامعه دامن زد و در نتيجه شكنجه و اعدام و سركوب سياسى، قومى، مذهبى و عقيدتى اين بار در ابعادى دهشتناكتر از گذشته جريان يافت. متاسفانه نيروهاى چپ و مترقى ما از همان فرصت كوتاه هم براى تقويت نهادهاى مدافع حقوق بشر و دموكراسى غافل ماندند. بزرگداشت شهدا و سرمشق قرار دادن آنها براى مبارزه پررنگ شد و كمتر به اين انديشه پرداخته شد كه چرا اصلا بايد شكنجه و اعدام باشد كه يك مبارز سياسى، مثلا فاطمه امينى را چنان شكنجه و زجركش كنند.شايد يكى از تجارب بزرگ انقلاب 57 براى ما اين باشد كه صرف جابجايى قدرتها، خشونت و سركوب سياسى را از بين نمىبرد، تنها با نهادى شدن آزادى انديشه و حقوق دموكراتيك، ومبارزه و تلاش براى از بين بردن اعدام و شكنجه، مىتوان به يك جامعهى انسانى عارى از خشونت دست يافت. و اين نهادى شدن ابتدا مستلزم كار مستمر سياسى و فرهنگى در ضرورت دموكراسى و نفى سركوب سياسى از جمله نفى شكنجه و اعدام است. بحث به حافظه تاريخى سپردن كذشته يكى از اين الزامات است.تشكلهاى مختلف دفاع از زندانيان سياسى و مبارزه با ترور و اعدام را، كه در تبعيد شكل گرفتهاند، مىتوان كوششى در راستاى همين نهادى كردن اصل آزادى و دموكراسى در جامعهمان به حساب آورد. برگزارى برنامههاى يادمان، كه هرساله از طرف ايرانيان تبعيدى در شهرهاى مختلف برپا مىشود، يكى از تلاشهايى است كه نگذارد تاريخ سياه بيست سال گذشته و به ويژه جنايت سال 67 در زندانها به فراموشى سپردهشود. اما اگر چنين برنامههايى در شكل و محتوا تكرار برنامههاى پيشين باشد، آيا بار لازم براى شركت و سهيم شدن وسيعتر مردم را در بر خواهد داشت؟ آيا به تنوع دادن اين برنامهها انديشيدهايم؟ به اشكالى كه توجه افكار جهانى را برانگيزد، چقدر بها مىدهيم؟ امروز كه بحث مجازات حكومتها فراتر از مرزهاى خود در ميان است، برانگيختن افكار جهانى اهميت ويژهاى مىيابد. كميسيون حقوق بشر سازمان ملل در ژوييه 1996 در شهر ژنو جنايتهايى را تحت عنوان »جنايت عليه صلح و امنيت بشرى« قابل مجازات بينالمللى دانستهاست. پنج دسته از جنايتهايى كه طبق طرح اين كميسيون جزو جنايتهاى ضد بشريت به حساب مىآيند، عملكرد جمهورى اسلامى را در بيست سال گذشته در بر مىگيرند: قتل عام، شكنجه، سركوب با انگيزههاى سياسى، نژادى، مذهبى و قومى، تبعيض نهاديافته، ترور و موجب نقص عضو شدن.بنابراين بيراهه نخواهد بود اگر از خواست تشكيل يك كميسيون بينالمللى براى روشن شدن جنايتها و ترورهاى جمهورى اسلامى ايران و محاكمه سران آن سخن به ميان آوريم. زمانى زخمهايمان مرحم خواهند يافت كه اولا مسببين كشتارها در زندان به دادگاه كشاندهشوند بسيارى از حقايق پوشيده برملا گردد و مردم درگير و دردمندى كه هميشه به سكوت واداشتهشدهاند، به سخن درآيند. همه بايد بدانند كه در زندانها و قتلگاههاى مخفى چه گذشتهاست. ثانيا دردهايمان وقتى تسكين مىيابد كه شكنجه و اعدام از سرزمينمان برچيدهشود و خورشيد آزادى و دموكراسى بر آن بتابد.يازده سال از تابستان مرگ 67 مىگذرد. اين يادبودها و مناسبتها گرامىداشت ياد كسانى است كه جان خود را در راه حفظ عقيدهشان گذاشتند. ياد قهرمانان بىنام و نشانى است كه هيچ تماشاچى نظارهگر قهرمانيهاشان نبود و هيچ هلهله تشويقى بجز دشنامهاى شكنجهگران بدرقهشان نكرد. امروز دور هم جمع شدهايم تا ياد زنان و مردانى را گرامى بداريم كه پيش از آنكه گلوله سينههاشان را بدرد يا طناب دار بالا رود، به خورشيدى انديشيدند كه ديگر طلوعش را نديدند. به يادشان باشيم كه اميدشان برآمدن خورشيد در سرزمينى بود كه در آن آزادى باشد، كسى را براى انديشهاش، براى بيان انديشهاش زندانى و شكنجه نكنند، اصلا شكنجه و اعدام و زندانى سياسى در آن نباشد.
.
.شهريور 1378
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen