سخنرانی به مناسبت اهدا مدال کارل فون اوسیتسکی در خانه فرهنگهای جهان در برلین
خانمها و آقايان محترم!
بسيار خوشحالم از اينكه مىتوانم امروز در برابرتان از موضوعى سخن بگويم كه سالها درگيرش بودهام. و صميمانه از جامعه بينالمللى حقوق بشر سپاسگزارم كه با اهداى مدال به من اين امكان را فراهم آوردهاست تا صدايم طنين وسيعترى يابد.
.
من اين مدال را با افتخار مىپذيرم و آن را با تمام انسانهايى كه در سراسر جهان عليه شكنجه و اعدام مبارزه مىكنند، شريك مىشوم. اين جايزه را همچنين به نمايندگى از طرف همه آنهايى دريافت مىدارم كه سالهاى سخت زندان را با هم تجربه كرديم.من يكى از آن هزارانى هستم كه سالها در زندانهاى جمهورى اسلامى اسير بودند. خيلىهاشان ديگر در بين ما نيستند. صداى آنها را خاموش كردند. با شليك گلوله يا با حلقآويز كردن از چوبه دار. بسيارى هم زير شكنجه جان باختند. پرشمار بودند نوجوانان دانشآموزى كه جان باختند پيش از آنكه فرصتى براى زندگى بيابند.
.
شبهايى بود كه ما صداى تيرباران ديگر زندانيها را مىشنيديم و نمىدانستيم چه سرنوشتى در انتظار خودمان است.چه تعداد اعدام شدند؟ ارقام دقيقى در دست نيست. جمهورى اسلامى ايران هيچ مسئوليتى در اين مورد به عهده نگرفته است. بيشتر خانوادههاى اعدامشدهگان نه از چگونگى و نه از تاريخ اعدام عزيزانشان هيچگونه اطلاعى ندارند. حتى نمىدانند آنها را كجا دفن كردهاند. بنا به تخمين عفو بينالملل در فاصله زمانى بين ژوئن و نوامبر ١٩٨١، يعنى طى چهار ماه، ٢٦٦٥ زندانى سياسى اعدام شدند. اين رقم در سال ١٩٨٨ به رقمى بالاى ١٢٥٠٠ رسيد. دهشتناكترين رقم به كشتار زندانيان در تابستان ١٩٨٨ مربوط مىشود. عفو بينالملل تعداد اعدامىهاى اين سال را ٢٥٠٠ نفر تخمين مىزند. در حاليكه برآورد بازماندگان اين قتلعام از رقمى حدود ٥٠٠٠ اعدامى خبر مىدهد.
.
رقم و عدد در ذهنم در هم مىريزد، هرگاه به چهرههاى رنگپريدهاى مى انديشم كه رفتند و ديگر برنگشتند. لبخندهاشان، كه با آن ترسشان را مىپوشاندند، يادماندههايم را آشفته مىسازند. اما از شنيدن ارقام تلخ ديگران دچار حيرت نمى شوم، از آن هنگام كه پيام رعب انگيز خمينى را شنيدم. «اعدام در اسلام نعمت خداوندىاست.»سيستم توتاليتر جمهورى اسلامى تنها به كشتن بسنده نمىكرد. كشتن روح زندانيها هدف ديگرش بود. با تجاوز به دنياى روانى زندانى، برآن بودند بر روح او حاكم شوند. فزون بر اعدامهاى بيشمار، حكومت اسلامى به اشكال ويژهاى از شكنجه متوسل مىشد تا از مخالفان خود انسانهايى يكدست و بىشكل بسازد. براى رسيدن به اين مقصود جمهورى اسلامى از مكتب ايدئولوژيك خود بهره مىجست. يعنى برنامههاى «ارشادى» بكار مىگرفت كه هدف اصلى آن كشتن روح زندانى و تبديل او به «تواب» بود.هر نوع مقاومتى در برابر رژيم اسلامى مقابله با اسلام و »گناه« قلمداد مىشد، به اين هدف كه زندانيان سياسى و مخالفان حكومت را در جامعه منزوى سازند.
.
زندان در جمهورى اسلامى مكانى بود كه در آن زندانى بايد از «گناه» پاك مىشد. لاجوردى، رئيس سابق زندان و دادستان انقلاب اسلامى ادعا مىكرد كه جمهورى اسلامى زندانها را به «مراكز پاكسازى» و «مدارس ايدئولوژيك» تبديل كردهاست تا در آنجا زندانى از افكار و اعتقادات پيشين خود دست بردارد، اخلاق و ارزشهاى حكومت اسلامى را بپذيرد. ابزار و اسباب تعليم در اين به اصطلاح مدارس، تعزير بود، يعنى شلاق و برنامههاى ارشادى. در تعاليم اسلام تعزير به معناى تنبيه است. به اين قصد كه خاطى از قوانين الهى را به پشيمانى وادارد و او را ارشاد كند. باز هم بنا به گفته لاجوردى، »جمهورى اسلامى اولين حكومت در تاريخ است كه زندانها را به دانشگاه تبديل كرده است«. ابعاد طعنه آنگاه بارزتر مىشود كه در نظر آوريم وقتى اين سخن بر زبان راندهمىشود كه تحت عنوان«انقلاب فرهنگى» كليه دانشگاههاى كشور بسته شدهبود تا دانشگاهها را از دانشجويان و استادان دگرانديش"پاكسازى» كنند. در آن زمان هزاران دانشجو و دانشآموز در زندانها محبوس بودند.
.
.
آرى! ما زندانى نظامى بوديم كه در آن شلاق و اعدام فرمان و اراده الهى تلقى مىشود. در صدد بودند به زندانىها القا كنند كه حكم درد و رنج آنها از حوزه الهى صادر شدهاست. تلاش مىكردند به زندانى بباورانند كه محكوميت واسارتش بر اساس قوانين اسلامى تعيين شدهاست. در دادگاههائى كه سرنوشت زندانى در عرض چند دقيقه تعيين مىشد، دادستان و قاضى نقشى ديگرى داشتند جز آنچه از يك سيستم حقوقى و قضائى انتظار مىرود. در اين دادگاه ها كه مىتوان آن را با دادگاههاى تفتيش عقايد قرون وسطاى اروپا مقايسه كرد، حاكم شرع قدرت مطلق به حساب مىآمد. در ديد بازجوها، عمل شكنجه عبادت به حساب مىآمد. آنها پيش از شكنجه كردن وضو مىگرفتند و در حين شلاق زدن آيههاى از قران يا دعاهاى ديگر زمزمه مىكردند. آنها باور داشتند كه شكنجه و از بين بردن بىدينان و به اصطلاح »منافقين« وظيفه شرعى آنهاست. بايد هرگونه شباهت انسانى با زندانى »گناهكار« از ديد حزباللهى حذف مىشد. به اين ترتيب زندانى به يك وجود غير انسانى يا شى تنزل مى يافت تا آزارش احساس گناه برنيانگيزد.رژيم اسلامى ايران زندانىها را وادار مىكرد در ملاعام اعتراف كنند كه مقصر و گناهكار بودهاند. در اين برنامهها زندانى بايد نقشى را بازى مىكرد كه شكنجه گران و بازجوها مىخواستند. در سالهاى ١٩٨١ و ١٩٨٢ بيشتر شبها از تلويزيون ايران چنين برنامههايى پخش مىشد. نظير اين برنامهها در حسينيه زندانها نيز ترتيب داده مىشد و از طريق تلويزيون مداربسته در سراسر بندها پخش مىشد. زندانيانى كه مورد مصاحبه قرار مىگرفتند بايد اقرار مىكردند كه انگيزه آنها از پيوستن به گروههاى مخالف جمهورى اسلامى هواهاى نفسانى و تمايلات جنسى بودهاست. در پايان مصاحبه، زندانى بايد انزجار خود را از عقايد پيشين خود، از گروههاى مخالف و به ويژه از گروهى كه به آن تعلق داشت، به صراحت اعلام مىكرد.
.
.
با اينهمه بايد اذعان داشت كه در وجود انسان نيروهاى نهفتهاى وجود دارند كه مىتوانند او را از شىشدن و مسخ گشتن حفظ كنند. چنين نيروئى به بسيارى از زندانيها كمك كرد كه در موضع خود پايدار بمانند و در برابر دشمن سر خم نكنند. بهاى اين پايدارى سنگين بود: ماهها و سالها انفرادى، تنبيهات ويژه و حتى مرگ. بسيارى چنين بهاى سنگينى را پرداختند. آرى، در زندان در جوار بيدادگرىهاى ضدبشرى، آگاهى و عواطف ژرف انسانى هم وجود داشت.اين دهه ٨٠ بود. سياهترين دوره تاريخ معاصر كشورمان. ما اين دوره سراسر فاجعه را در زندان تجربه كرديم.
.
آيا شرائط تغيير كرده است؟هنوز ديرى نگذشته است از آن روزى كه منوچهر محمدى و مريم شانسى بر پرده تلويزيون ايران ظاهر شدند. آنها در سركوب خشن حركت دانشجوئى در ژوئن ١٩٩٩ دستگير شدهبودند. با صدائى مايوس و چهرهاى رنگ پريده اعتراف كردند كه از طرف به اصطلاح »ضد انقلاب خارج از كشور» حمايت مالى مىشدهاند. محمدى، يكى از رهبران دانشجوئى اعتراف كرد كه او و تعداد ديگرى از دانشجويان هممراماش در لباس مبدل حزبالهى به اجتماعات دانشجوئى حمله مىبردهاند تا به اين وسيله پيروان ولايت فقيه را بدنام سازند. «اعترافات» مريم شانسى توسط گوينده تلويزيون قرائت مىشد، در حاليكه خود او جلوى دوربين سكوت پيشه كردهبود. اين اعترافات در تناقض آشكار با اعتقادات پيشين آنها بود. مىدانيم كه آنها در دانشگاه تهران و در خيابان در حمايت از آزادى انديشه و آزادى مطبوعات تظاهرات كردهبودند.بر اساس اظهارات رهبرپور، رئيس دادگاههاى انقلاب اسلامى، در سركوب حركت دانشجوئى تنها در تهران ١٣٠٠ نفر دستگير شدند. سركوب در تبريز با خشونت بيشترى همراه بود. بر اساس گفتههاى ميلانى، نماينده تبريز در مجلس شوراى اسلامى، نيروهاى حزباللهى در پى تيراندازى به دانشجويان حدود ١٨٠ دانشجوى دختر و پسر را برهنه كردند و با شيلنگ و وسائلديگر مورد ضرب و شتم قرار دادند. سپس آنها را سوار اتوبوس كردند و با بدن برهنه در سطح شهر رها ساختند. با بدترين و مستهجنترين كلمات، دانشجويان،به ويژه دختران را مورد تحقير قرار دادند. با اين استدلال كه «شما كه طرفدار جامعه مدنى هستيد، حجاب را براى چه مىخواهيد؟»طبق اخبار روزنامههاى ايران براى چند تن از داشجويان دستگير شده حكم اعدام صادر شده است.
.
آرى! شكنجه و اعدام تنها به سالهاى گذشته برنمىگردد. هنوز در زندانها و زندگى روزمره مردم به حيات خود ادامه مىدهد. زندانهاى غيررسمى در خانههاى به اصطلاح امن را نيز نبايد ناديده گرفت. در اين زندانهاى مخفى انسانها را شكنجه و اعدام مىكنند، بى آنكه افكار عمومى اطلاع يابد كجا و چگونه جنايت اتفاق افتادهاست. لابد نويسندگان ما، محمد مختارى، محمدجعفر پوينده، مجيد شريف و ديگرانى كه در سالهاى گذشته به طرز فجيعى به قتل رسيدهاند، در چنين زندانهايى جان باختهاند.در دو سال گذشته ٩١ مورد قتل به دلائل سياسى و عقيدتى در ايران رخ دادهاست. در ايران انسانها را نه تنها به دليل وابستگىهاى سياسى، بلكه به خاطر تعلقات مذهبى و عقيدتى نيز مورد تعقيب و آزار قرار مىدهند. نمونه بهائيان گوياترين نمونه است كه صرفا به جرم تعلقات مذهبىشان مورد تعقيب و شديدترين آزارها قرار مىگيرند.زنان در ايران بطور ويژه مورد تبعيض قرارمىگيرند. دادن آمار و بر شمردن موارد نقض حقوق آنان براى به تصوير كشيدن تحقيرها و آزارهائى كه بر آنان اعمال مىشود، گويا و كافى نيست. برشمردن آمار سنگسار در بيست سال گذشته هم به تنهائى براى نماياندن چهره دهشتناك اين وحشيگرى كمكى نمىكند. چه چيزى آن مردان تهييجشده اى را كه هيچگونه همدردى با قربانى خود حس نمىكنند، وامىدارد تا زنان تا سينه در خاك دفن شده را سنگسار كنند؟ آيا اين نتيجه تبليغات ايدئولوژيك و نتيجه تعاليم مكتبى جمهورى اسلامى نيست كه پيروانش را به انسانهاى خالى از حس و عاطفهاى تبديل مىكند، كه قربانى را بصورت موجودى غير انسانى يا شى مىبيند؟
.
من يكى از هزاران زندانى هستم كه شلاق، اعدام، شستشوى مغزى و بسيارى تحقير و اهانتها را در زندانهاى ايران تجربه كردهايم. در آن روزها من نيز همچون ديگران، خود را فراموش شده احساس مىكردم. آيا به راستى ما فراموششدگان اين عصر اطلاعرسانى نبوديم؟ آرى ما تنها مانده بوديم و در تنهائى خود شاهد سكوت جهان خارج بوديم. احساس تلخى بود. آيا اين سكوت موجب نشد كه جمهورى اسلامى با خاطرى آسوده به اين جنايتها ادامه دهد؟امروز مىتوانيم اميدوار باشيم كه در اين جهان انسانهاى آزادانديشى وجود دارند كه مىخواهند صداهاى خاموش ساختهما را بشنوند و سكوت را بشكنند. شكستن سكوت مهمترين قدم براى تحقق اصل جهانى بودن حقوق بشر است. تنها آنگاه كه بتوانيم دردها و زخمهايمان را با همديگر تقسيم كنيم، امكان خواهيم يافت مشتركا به فراموششدگان اين دنيا يارى رسانيم. زخمهائى هستند كه هرگز درمان نمىشوند. اما بسيارى امكانات هم وجود دارند كه مىتوانند از زخمهاى جديد پيشگيرى كنند.
.
از صميم قلب تمام كسانى را كه در راه برقرارى حقوق بشر در ايران فعاليت مىكنند، سپاس مىدارم و قدرشان را مىدانم. بدون فعاليت و درگيرى آنها بى ترديد موارد بيشمار نقض حقوق بشر در ايران همچنان در سكوت مىماند.ياد روزنامهنگار ضدفاشيست و رزمنده صلح، كارل فون اوسيتسكى را گرامى مىدارم و از همه حضار سپاسگزارم.
.
.١٢ دسامبر ١٩٩٩
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen