نگاهی به فیلمهای مستند در تبعید در زمینه نقض حقوق بشر در ایران

مجله باران شماره 23 بهار 1388


برای اینکه فریاد دردمان را دیگران بشنوند، بفهمند و باور کنند، ابتدا باید درد را به آنها نشان دهیم. و نیز برای اینکه گذشته فراموش نشود، باید آن را ثبت و مستند کرد. برای عملی ساختن این منظور، راه های مختلفی هست: مثل نوشتن، سرودن، گفتن، نقاشی نمایش و فیلم. فیلم به دلیل تصویرپردازی می تواند تاثیر زیادی روی بیننده بگذارد. به ویژه در بازسازی واقعیت و مستندسازی که موضوع این نوشته است، فیلم ظرفیتهای بالائی دارد و بهتر قادر است نقش میانجی بین واقعیتی که سپری گشته و به حافظه سپردن آن گذشته ایفا کند. در این زمینه در دو – سه دهه گذشته کارهای بسیار ارزنده ای در خارج از ایران، رها از تیغ سانسور و زندان جمهوری اسلامی صورت گرفته است. فیلم هائی که موضوعات آن زندان، سانسور، شکنجه، قتل مخالفان و موارد دیگری از کارنامه سیاه جمهوری اسلامی در نقض حقوق بشر بوده است. اکثر این فیلمها به زبان انگیسی تهیه شده اند. استفاده از زبان بین المللی و همچنین نقش زبان تصویری، این امکان را به فیلمساز می دهد که مخاطبین خود را از دایره ایرانیها فراتر برده و توجه جهانیان را به نقض حقوق بشر توسط حکومت ایران جلب کند.

نوشته حاضر نگاهی است به این فیلمها، تا آن تعدادی که من دیده و به آنها دسترسی داشته ام.

اگر ترتیب زمانی تهیه این فیلمها را مبنا قرار دهیم، شاید «شب بعد از انقلاب» ساخته رضا علامه زاده، فیلمساز تبعیدی مقیم هلند، از اولین کارها در این نوع به حساب آید. این فیلم ۴۵ دقیقه ای که بعد از فتوای قتل سلمان رشدی تهیه شده، با نمایش صحنه های کتاب سوزی و حوادث و شعارهای مرگبار شروع می شود و سپس تاریخچه ای از سانسور و سرکوب اندیشه و بیان را به نام دین در چند دهه اخیر در کشورمان به نمایش می گذارد. فیلم از ترور احمد کسروی آغاز می کند که در سال ۱۳۲٤ شمسی به دست نواب صفوی و همفکران وی و با تائید مجتهدان دینی صورت گرفت و سپس این سیر را که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ با بستن روزنامه ها و قتل روشنفکران و نویسندگان به فاجعه انجامید، نشان می دهد.

فیلم بعدی رضا علامه زاده «جنایت مقدس» نام دارد که بعد از ترور چهار تن از مخالفان جمهوری اسلامی در رستوران میکونوس برلین تهیه شده است. علامه زاده در این فیلم می کوشد که ترورهای جمهوری اسلامی را در خارج از مرزهای ایران با تکیه به اسناد و اظهارات شاهدان برملا کند. این ترورها بلافاصله بعد از انقلاب شروع شد، اما پرونده آنها عموما از طرف دولتها مورد پیگیری واقع نشد. ترور میکونوس اما، مسکوت نماند. با حکم دادگاه برلین که بر مسئولیت حکومت ایران در فرمان قتل و سازمان دهی آن انگشت گذاشت، چهره تروریستی جمهوری اسلامی در جهان عیان شد. نقش فیلم «جنایت مقدس» که استنادات آنها بر دست داشتن سران حکومتی ایران در این ترورها جای شکی باقی نمی گذارد، بی شک در این امر بی تاثیر نبوده است. این فیلم بارها در تلویزیون هلند و احتمالا در کشورهای دیگر هم نمایش داده شده است.

زبان بکار رفته در هر دو فیلم انگلیسی است و اظهارات شاهدان غیرانگلیسی زبان، زیرنویس انگلیسی دارد.

فیلم مستند و موثر دیگر ساخته مسعود رئوف، فیلمساز جوان ایرانی مقیم کانادا است با نام: «درختی که به یاد می آورد». این فیلم ٥٠ دقیقه ای در سال ٢٠٠٢ ساخته شده است. فیلم با اشاره به خودکشی حبیب، یک جوان ایرانی، در سال ۱۹۹۲ خود را به درختی در بیرون شهر حلق آویز می کند، آغاز می شود. فیلم در همان ابتدا ما را درمقابل این سوال قرار می دهد که آیا این جوان که تجربه زندان جمهوری اسلامی را پشت سردارد، هیچگاه فرصت و امکان گذر از تجربه و خاطره گذشته را یافته بود. ده سال بعد از این حادثه، مسعود رئوف در فیلمش در جستجوی این خاطره ها است، خاطره هائی که راویانش امید را رها نکرده و در چالشی، که یک سوی آن بار گذشته قرار دارد و سوی دیگرش دل مشغولیهای زندگی در تبعید، زندگی می کنند.

چند زندانی از مشاهدات و تجربه های خود در زندانهای جمهوری اسلامی ایران در این فیلم سخن می گویند. این شهادتها هر کدام به موضوعی متفاوت در زندان انگشت می گذارند. یکی از تابوتها می گوید، دیگری از اعدامهای جمعی که پشت دیوار بند زنان صورت می گرفت، یکی از سلول انفرادی و شکنجه می گوید و دیگری از فرزندش، که با وی در زندان بود و اعدام همسرش. راویان به جای کلی گوئی و سخنان شعارگونه، سعی می کنند تجربه های دردناکی که خود از سر گذرانده اند، شرح دهند. از این جهت این فیلم را باید در زمره فیلمهای مستند موفق دانست. این خاطره ها با صدا و تصویر شخص دیگری خارج از این جمع که تاریخی از رویدادهای بعد از انقلاب را ارائه می دهد، مثل حلقه های زنجیر بهم وصل می شوند. نقطه پیوند این روایتها زندان است، زندان در دوره ای معین- دهه ٦٠- و در زندانهای مختلف تهران بزرگ. شاهدان جنایتهای هولناک آن دهه، همچنین از زندگی در بیرون از زندان، از تبعید و چالش های درونی خود می گویند. می بینیم که هر کدام به نحوی برای تداوم زندگی و مقابله با فشارهای گذشته در تلاش هستند. شکوفه دانشگاه و فعالیت آکادمیکی را پی می گیرد و شیرین هنر موسیقی و آواز را. این فیلم که با انیمشن های پررنگ مسعود رئوف و نقاشی های سودابه اردوان زینت می یابد، از پرداختی گیرا و یکدست برخوردار است.

فیلم به زبان انگیسی است و راویان سرگذشت خویش را به این زبان بیان می کنند. این کار، غیر از جذب مخاطب غیرایرانی، خود در خدمت تلاش فیلم که زندانی دیروز با بار خاطرات گذشته، اما در بطن دنیای امروز وی به نمایش گذاشته شود، قرار می گیرد. زبان جدید می تواند سمبلی بر این باشد که زندانی دیروز، از گذشته عبور کرده است. این فیلم در برنامه های تلویزیونی کانادا و کشورهای دیگر و در فستیوالهای مختلف به نمایش درآمده است.

«چند نمای ساده» فیلم ٩٠ دقیقه ای ساخته یوسف اکرمی، فیلمساز ایرانی مقیم کانادا هم در نشان دادن جنایتهای جمهوری اسلامی جایگاهی ویژه دارد. تکیه این فیلم غیر از روایتهای شاهدان و بازماندگان زندانهای جمهوری اسلامی از دهه ۶۰، بر اظهارات کسان دیگری هم که بنا به فعالیت شان، شناختی از وضعیت ایران دارند، قرار دارد. چند وکیل اداره مهاجرت از طریق تماس با پناهندگان ایرانی از رنجهای گذشته و کابوس شکنجه شدگان سخن می گویند و نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل آقای موریس کاپیتورن، عضو قلم کانادا و مسئول سازمان عفو بین الملل کانادا بر نقض حقوق انسانها و قتل های سیاسی پائیز ۱۳۷۷ و سرکوب آزادی در ایران شهادت می دهند. انتخاب این چهره ها، نه تنها می تواند به جلب بیننده غیرایرانی- در این فیلم به ویژه بیننده کانادائی- کمک کند بلکه بنوعی دخالت دادن کسانی است که گرچه بطور مستقیم قربانی سرکوب نبوده اند، اما از طریق حوزه کار و فعالیت خود سیستم سرکوب را می شناسند و بنابراین اظهارات آنها هم می تواند جزو مستندات باشد.

در فیلم «چند نمای ساده» نماها اما، از آنجا که حول محور مشخصی نمی گردد، بیننده را سردرگم می کند و مانع آن می شود که او روی نکته ای از فیلم تمرکز یابد و تامل کند. کاملا بارز است که یوسف اکرمی برای این فیلم، که با هزینه خودش تهیه کرده، زحمت زیادی کشیده است. وی با اشخاص زیادی مصاحبه کرده و آرشیوها را در جستجوی عکس و خبر زیر و رو کرده است. به نظر می رسد یوسف اکرمی در این فیلم هراس دارد که جنبه ای از جنایتهای جمهوری اسلامی از قلم نیفتد و این سبب شده که موضوعات گوناگونی که هر کدام می توانستند به تنهائی موضوع فیلم مستندی قرار گیرند، بطور فشرده، بدون آنکه بیننده فرصت دریافت و تامل یابد، پشت سرهم نمایش داده می شوند. گرچه تکیه اصلی فیلم روی زندان است، اما موضوعات دیگری نظیر سرکوب در کردستان، مسئله زنان، قتل نویسندگان و قتلهای خارج از کشور هم از نماهای این فیلم هستند.

غیر از گستردگی موضوعات، تعداد چهره هائی هم که بعنوان شاهد یا کارشناس در فیلم ظاهر می شوند، بسیار زیاد است و این بیننده را دچار سردرگمی می کند. شاید اگر یوسف اکرمی فیلمش را مثلا به سرگذشت مینو همیلی، اهل سنندج که شاهد جنایتهای جمهوری اسلامی در سنندج بوده، دستگیر شده و از زندان اصفهان خاطره ها دارد و حالا از زندگی در تبعید حرفها برای گفتن دارد، و یا به سرگذشت دختر جوانی که در جستجوی مادر اعدام شده اش است، محدود می کرد، می توانست بیننده را بیشتر به توجه و تامل وادارد.

متاسفانه در این فیلم در ارائه شهادتها، دقت لازم بعمل نیامده است. شاهدان به جای نقل چیزی که خود تجربه کرده اند، به کلی گوئی می پردازند. در حالیکه اعتبار شهادت، بر گواه بودن بر آن چیزی است که شاهد یا به شخصه تجربه کرده یا از شاهدی دیگر شنیده است. مثلا مردان زندانی از تجاوز به زنان در زندان می گویند، بدون آنکه به منبع، زمان و مکان مشخصی اشاره کنند. روشن است که ذکر منبع، لزوما برملا کردن نام اشخاص نیست.

این فیلم هم به زبان انگیسی تهیه شده و اظهارات قربانیان و شاهدان، جائیکه به فارسی است، زیرنویس انگلیسی دارد.

فیلم «از این فریاد تا آن فریاد» ساخته پانته آ بهرامی از نظر تکنیک کار، در نقطه مقابل فیلم «چند نمای ساده» قرار دارد. پانته آ بهرامی در فیلمش، که در سال ٢٠٠٤ آن را تهیه کرده، یک چهره را به نمایش می گذارد. ما در این فیلم با سودابه اردوان، نقاش زندانی آشنا می شویم و از طریق گفته ها و نقاشی های او وارد فضای زندان دهه ٦٠ می شویم. اردوان در این فیلم فضا، مکان و حادثه هر یک از تصاویر را به ما شرح می دهد. او همچنین از ابتکاراتی می گوید که وی و همبندیهایش برای یافتن ابزار نقاشی به خرج می دادند. گاه ابزار ساده ای که ظاهرا هیچ ارتباطی با ابزار نقاشی ندارد، وسیله کار هنرمند قرار می گرفت، مثل خمیردندان یا چای. واینها همه در خفا باید صورت می گرفت. هنر در زندان از ممنوعات بود و با هر گشت و کنترل به یغما می رفت. اردوان توضیح می دهد که چطور بخشی از نقاشی هایش در زندان از بین رفت و اینکه چطور او با کمک دیگران توانست این بخش از آثارش را بیرون بفرستد.

کار همبندی سابق ما، سودابه اردوان، غیر از جنبه هنری خود، در مستند سازی زندان از اعتبار و اهمیت ویژه ای برخوردارند. بر خلاف نوشته ها و کتابهای خاطرات زندان، که بعد از رهائی از زندان و با یک فاصله زمانی و مکانی به نگارش درآمده اند و بازسازی زندان و گذشته هستند، نقاشی های سودابه در زندان به تصویر درآمده اند و برگردان زندگی روزانه و حالات ما در همانجا هستند. از نظر اعتبار سندیت این نقاشیها مثل عکس عمل می کنند اما در عین حال مهر نقاشی را بر خود دارد.

صحنه پردازیها و انتخاب موزیک فیلم ٣٠ دقیقه ای «از این فریاد تا آن فریاد» از گیرائی زیادی برخوردار است. صحبتها کشدار نیست و لابلای آنها تصاویری بکار رفته است. صحنه ای که چند بار در فیلم تکرار می شود، آب روان است که از روی نقاشی ها می گذرد ولی باز هم عکسها همچنان شفاف و قابل دیدن است. شاید آب جاری، نشان گذشت زمان باشد که از یاد و خاطره نمی کاهد.

کار بعدی پانته آ بهرامی در زمینه مستندسازی زندان، فیلم ١٠٥ دقیقه ای « و در عشق، من زنده ام» می باشد که اولین بار در تابستان ٢٠٠٧ در سمینار سراسر زندانیان سیاسی در کلن نمایش داده شد. در این فیلم سیزده زن از نسلهای مختلف تجربه های زندان خود می گویند. راضیه ابراهیم زاده خاطره ای را از زندان دوره خود- دهه بیست- نقل می کند و دیگران از زندانهای جمهوری اسلامی در دهه شصت. بر خلاف کار قبلی بهرامی، نقطه تمرکز و ارتباط روایتها با همدیگر در این فیلم پیدا نیست. ارتباط روایتها گم است. روایتها بی ارتباط با هم هستند. روایتها هر کدام به تنهائی جالب و تکان دهنده هستند اما از آنجا که ناموزون از پی هم می آیند، مشکل است که در حافظه بیننده ثبت شوند.

فیلم مستند «شاهدان چشم بسته» به کوشش کانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید (سوئد) و با همکاری رضا علامه زاده ساخته شده است. در این فیلم شاهدان از دیده ها و تجربه های خود از زندانهای جمهوری اسلامی ایران در دهه ٦٠ سخن می گویند. شکنجه ها، تابوتها، اعدامها، کشتار ٦٧، کودکان در زندان از موضوعاتی هستند که در این فیلم مطرح می شوند. شهادتها اما، پراکنده نیستند و در پیوند با هم مجموعه ای را تشکیل می دهند. مثلا وقتی موضوع شکنجه است، شهادتها روی این موضوع متمرکز می شود. این ترتیب به بیننده فرصت و امکان حس شکنجه را می دهد. باید شکنجه را حس کرد- حس لزوما به معنای تجربه نیست- تا از آن متنفر شد.

فضائی که این فیلم در آن می چرخد، به رغم موضوعات تلخ و دردآور، فضائی یاس آور و غیرقابل تحمل نیست. بارها شاهد بوده ایم که بیننده از دیدن فیلمهائی که فضای آن بشدت سیاه و تار است، سرباز می زند. شنیده ایم که: «تابش را ندارم.» این واقعیتی است که جنایتهائی جمهوری اسلامی در زندانها، دهشتناک و گاه ورای تصور آدمی است. یک فیلم مستند نمی تواند از نشان دادن آن جنایتها بگذرد، صرفا به این دلیل که بیننده آزار نبیند. ولی می توان جنایت را طوری تصویر کرد، که بیننده چشمها را نبندد. فیلم «شاهدان چشم بسته» این توانائی و ویژگی را دارد که با نمایش چهره زندگی و مقاومت در بین زندانیها، ما را دچار یاس و تلخی مفرط نمی کند. راویان گاه در تعریف خاطره ای طنز و شوخی را چاشنی آن می کنند. در یکی دو صحنه شاهدان این فیلم را در یک فضای سبز و باز می بینیم که دسته جمعی سرود آفتابکارن جنگل را می خوانند و یا به خاطره ای که یکی از زندانیان از مقررات مربوط به ممنوعیت هر نوع زندگی جمعی نقل می کند، می خندند.

خصلت هر فیلم مستند است که ضمن تاثر، تامل هم برانگیزد. در فیلم «شاهدان چشم بسته»، غیر از خود روایتها، این ناصر رحمانی نژاد است که با وارد شدن در لابلای خاطره ها و تدقیق و تحقیق روی زندان و شکنجه، اثرات روانی آن، روشهای مقابله با آن و موضوعات مربوط دیگر، ما را به تامل و توجه بیشتر وامی دارد.

این فیلم هم زیرنویس انگلیسی دارد.

دو فیلم مستند دیگر به ثبت کشتار ٦٧ می پردازد. اولی فیلم ١٥ دقیقه ای «گلزار خاوران» است از دلناز آبادی که در سال ٢٠٠٤ تهیه شده است. آبادی در این فیلم، با کمک عکس، صدا و موزیک تصویری تکان دهنده از گورستان خاوران و تلاش های خانواده ارائه می دهد. فیلم دوم که به مادران خاوران تقدیم شده، با ارائه تاریخچه کوتاهی از حرکات و تجمع مادران زندانی از دوره قبل از انقلاب شروع می شود و تا تجمع مادران و خانواده ها در گورستان بی نام و نشان خاوران ادامه می یابد. این فیلم ٢٥ دقیقه ای که در سال ٢٠٠٨ و به همت ناصر مهاجر و فرسو تهیه شده، برای اولین بار در سمینار سالانه بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی در برکلی نمایش داده شد است. هر دو فیلم به روش clip، یعنی با گردآوری و تنظیم عکس، سند و مصاحبه های موجود تنظیم وتهیه شده است و راوی فیلم اینها را با مهارت به هم پیوند می دهد.

این دو فیلم نشان می دهد که تا چه حد می توان از روش تا حدودی ساده، که امروز به برکت کامپیوتر امکان پذیر است، در مستندسازی جنایتهای حکومت اسلامی بهره گرفت.

فیلم «نام های سرخ» حتی به روشی ساده تر، یعنی تنها با استفاده از عکس و صدا تهیه شده است. عکسهای ٦ در ٤ زنان اعدام شده از پی هم مقابل چشم ما قرار می گیرند و صدائی نام آنها و سن شان را برایمان می گوید. اغلب زیر بیست سال هستند. به تدریج سرعت نمایش تصاویر و خواندن نامها بیشتر می شود. یک صدا کافی نیست و صدائی دیگر هم به آن اضافه می شود تا خود را با سرعت حرکت تصاویر انطباق دهد. در آخر فیلم که حرکت عکسها بیشتر و بیشتر شده، صداهائی که نامها و سنها را می خواند، درهم می پیچند. زمان فیلم تمام می شود ولی ما احساس می کنیم که باید نامها و عکسهای دیگری هم باشند. همه می دانیم که آمار اعدام به دلائل سیاسی و عقیدتی و اعدام نوجوانان در جمهوری اسلامی، به ویژه در دهه ٦٠، سرسام آور بوده است. اما تنها دانستن یا شنیدن ارقام سه - چهار رقمی، به خودی خودی تاثیر عمیق و تکان دهنده ای ندارند. در فیلم «نامهای سرخ» نامها بر ما آوار می شوند، تکان مان می دهند تا کراهت اعدام را دریابیم.

این فیلم ١٢ دقیقه ای توسط شهرزاد ارشدی و امین ضرغامی ساخته شده است و از آنجا که برای یکی از نشستهای سالانه بنیاد پژوهشهای زنان تهیه شده، محدوده اش به زنان اعدام شده در جمهوری اسلامی مربوط می شود.

چه بسا فیلمهای مستند دیگری هم وجود دارند که من نمی شناسم شان و از قلم افتاده باشند. غیر از فیلمهای مستند، که محور این نوشته است، فیلم و نمایشهای تئاتری در این زمینه هم داشته ایم که چون محور این نوشته، بر روی فیلمهای مستند است، به آنها نپرداخته ام. اگر روزی بخواهم در باره این نوع از کارها بنویسم، نمایش «پرومته در اوین» نوشته و کارگردانی جنتی عطائی را فراموش نخواهم کرد. من این تئاتر را در سال ١٩٩٧ در هانوور دیدم.

پانویس:

- فیلم های رضا علامه زاده را می توانید در یوتیوپ و با مراجعه به سایت او ببینید.

- فیلم «درختی که بیاد می آورد» و همچنین فیلم «نامهای سرخ» را می توان در آدرس زیر دید: http://www.1980smassacre.com/film.html

- فیلم گلزار خاوران

فارسی

http://video.google.com/videoplay?docid=-1798107597126193711&hl=en

انگلیسی

http://video.google.com/videoplay?docid=3305923490512058529&hl=en

و فیلم مادران خاوران در:

http://www.iwsf.org

- و برای دیدن فیلم «شاهدان چشم بسته» می توانید به آدرس کانون زندانیان سیاسی در تبعید مراجعه کنید: http://www.kanoon-zendanian.org/witnesses.html

مه ٢٠٠٩

Keine Kommentare: