ياد مادر رياحي در گلزار خاوران

آخرين جمعه سال در گلزار خاوران غلغله اي است. همه مي آيند جوان ترها و مردها هم. از شهرستانها هم مي آيند. با
دسته هاي گل و گلاب. اين بار، آخرين جمعه سال 82 مادر رياحي در آنجا حضور نداشت. به يادش و به احترامش خانواده ها يك دقيقه سكوت كردند. او روز 25 اسفند 1382 زندگي را بدرود گفت. خبر را دوستي كه خود دردمندي مثل مادر رياحي است، اطلاع داد و با آه و افسوس افزود حيف كه مرگ به مادر امان نداد تا روزي شاهد برآوردن آرزويش باشد. آرزويش روشن شدن حقيقت بود. مي خواست بداند و همه بدانند چرا و چه كساني به راحتي آب خوردن فرمان قتل سه پسرش را صادر كردند. جعفر و محمد صادق رياحي را در تابستان 1367 و علي را چند سال پيشتر از آن اعدام كردند.
مادر رياحي و ديگر خانواده هايي، كه عزيزانشان در كشتار عمومي در زندانها در سال 67 جان باخته اند، هيچوقت خبر و اطلاعي در مورد محل دفن و تاريخ اعدام از طرف مقامات جمهوري اسلامي دريافت نكردند. اما مادر رياحي و ديگران مي دانستند كه عزيزانشان را در گورهاي دسته جمعي در خاوران دفن كرده اند. از آن پس خاوران ميعادگاه مادر رياحي و ديگر داغ ديدگان شد. آنها اغلب جمعه ها و به ويژه در روز 10 شهريور، كه بطور سمبليك يادروز جان باختگان سال 67 نام گذاري شده است، گرد هم مي آيند تا خشم و درد خود را با هم قسمت كنند و از عزيزانشان براي هم سخن بگويند. براي اين خانواده ها آمار هولناك اعدامي ها در حكومت جمهوري اسلامي- تنها 5000 نفر در تابستان 67- عزيز اعدام شده شان را، فرزند، همسر، خواهر يا برادر به عدد و رقم تنزل نمي دهد. اينها هر كدام فردي بودند حيات داشتند عاشق زندگي و ديگر انسانها بودند و حرمت آزادي و عدالت را داشتند.
جائيكه سران جمهوري اسلامي و پاسداران آن مي خواهند تا جنايتشان در پرده بماند؛ مهر سكوت بر آن مي زنند تا به خيال باطل ياد و خاطره ها فراموش شوند، خانواده ها با همه بي پناهي شان گرد هم مي آيند ياد عزيزانشان را گرامي مي دارند خاوران را به ديگران نشان مي دهند تا فراموش نشوند. تا فراموش نكنيم د ر مزار خاوران و در بسياري از گورهاي بهشت زهرا و گورستانهاي شهرهاي ديگر كساني آرميده اند كه به فرمان دادگاههاي شرع و به جرم داشتن عقيده اي ديگر در پشت درهاي بسته، بدون كوچكترين حق دفاع به قتل رسيده اند.
سران و نگهبانان جمهوري اسلامي هيچگاه تاب تحمل تجمع و ارتباط خانواده ها را با همديگر نداشته اند و از هيچ فرصتي براي آزار آنها دريغ نمي كنند. حق گذاشتن سنگ مزار يا هرگونه نشانه اي ديگر بر خاك عزيزانشان را ازخانواده ها گرفته اند. و آنها را از حق برگزاري مراسم يادبود علني محروم كرده اند. هر از چند گاهي پاسداران به خاوران يورش مي برند كساني را دستگير مي كنند. گلها، روبانها و هر نوع علامت گذاري ديگر را به يغما مي برند.
مادر رياحي سالها سياه پوشيده، خسته و بيمار در خاوران حضور يافت. مخفيانه در يادبودها شركت كرد. اگر صدايش را هيچ رسانه اي در ايران پخش نكرد مادر اما، با حضورش و با آن لبخند پراندوهش گواهي بود بر اينكه پسرانش وجود داشته اند روزگاري بر اين خاك زيسته اند و مي توانستند زنده بمانند اگر جمهوري اسلامي مهلتشان داده بود. سخن مادر رياحي د ر هيچ جريده اي چاپ نشد. او مي گفت جنايتي كه بر پسرانش رفته است بايد عيان شود و عاملين آن بايد در برابر همه مردم پاسخگو باشند.

”فراموش نكنيم” شعاري بود كه در سرزمين هاي ديگرهم مادران را به خيابانها كشاند. در آرژانتين مادران
”مفقود شدگان” هر هفته در ميدان ميو در حاليكه عكس فرزندانشان را بر سينه نصب كرده بودند، تجمع مي كردند و خواستار روشن شدن سرنوشت فرزندانشان بودند. پيشتر از آن اين سنت را مادران مكزيك داشتند و بعدها مادران ”مفقود شده ها” در گواتمالا، شيلي و تركيه و ... تجمع هاي مشابه داشتند. اين مادران هزاران كيلومتر دور از هم زندگي مي كنند و شايد هيچوقت همديگر را ملاقات نكرده باشند. هر كدام به زبان ديگري صحبت مي كنند. اما دردي كه احساس مي كنند يكي است آنها خواست مشتركي دارند و همديگر را خوب مي فهمند. وقتي در پنجاهمين سالگرد انتشار اعلاميه حقوق بشر، مادران فرصتي يافتند تا از چند گوشه جهان در پاريس گرد هم آيند، بادكنك هايي را كه نام هاي مفقود شدگان از مليت هاي مختلف بر آن نوشته شده بود، بر آسمان پرواز دادند. يكي از مادران در اين مراسم گفت ”براي ما همه مفقودشدگان جهان مانند هم هستند.”

اگر در اين كشورهاي تا حدودي خواست و آرزوي مادران، كه روشن شدن حقيقت بود، تحقق يافته است، در ايران هنوز راه درازي پيش پاي مادران قرار دارد. به جمع آنها نسل ديگري هم اضافه شده است. جواناني هم، كه مادر يا پدرشان را جمهوري اسلامي از آنها گرفته است، به اين كارزار وارد شده اند. مي شود حقيقت را براي هميشه پوشيده نگه داشت؟

Keine Kommentare: