چرا از مردهها میترسند؟
(برای رادیو زمانه)
این خبر را خواندید؟
«نیمه شب گذشته یک دستگاه کامیون و یک دستگاه بلدوزر با همراهی تعدادی از نیروهای لباس شخصی به قبرستان بهائیان درزیکلا قائمشهر مراجعه نموده و اقدام به جمعآوری سنگ قبور و مسطح نمودن زمین نمودند.
به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در هنگام حضور این گروه برق منطقه کاملا قطع گردیده بود و یکی از ساکنان محلی حاضر و شاهد در محل واقعه با شلیک تیر هوایی دستگیر و پس از بستن دست و پاهایش در نقطهای از قبرستان رها گردید.
یورش و تخریب شب گذشته، سومین تخریب و به نوعی شدیدترین تخریب این قبرستان پس از تخریبهای ٢ آبان و ٢ آذر سال جاری بود که عملاً آثار چندی از وجود قبرستان بهائیان در این محل باقی نگذارند.» (نقل ازسایت پیک ایران، ٣٠ دی ١٣٨٧)
خبر دیگر حمله و تخریب گورستان بهائیها در خاوران بود در ٢٣ دی ماه. در این حمله به ویژه به قطعهای که محل دفن بهائیهای اعدام شده است، آسیب رساندند و آنجا را با بولدوزر درهم کوبیدند. این همزمان بود با تخریب گورستان خاوران.
حمله به گورستانها و شکستن سنگهای یادبود اعدام شدگان، امر تازهای نیست. این حملات شامل قبرهای اعدامشدگان در بهشتزهرا و همچنین شامل قطعه ٣٣ در بهشت زهرا هم که در آن جانباختگان در زمان شاه خفتهاند، شده است. حتی مقبره بزرگان فرهنگ و ادب مان هم، مثل مقبره احمد شاملو هم از این حملات مصون نبوده است.
شکستن سنگ قبر مردگان توهین وتحقیر زندگان و تجاوز به فرهنگ آنهاست. در همه فرهنگها احترام به مردگان و یادبودها و آئینهای ویژه مردگان جایگاهی والا دارد ودر فرهنگ ما به همچنین. حق برخورداری از مکانی برای دفن مردگان و اجرای مراسم برای آنها همیشه و در هرجائی وجود داشته است، خیلی پیشتر از بوجود آمدن حق شهروندی.
اما تخریب و محو کامل گورستانها در روزهای گذشته مرحله تازهای از حمله مامورین به مردگان است که در بیست و چند سال گذشته معمول بوده است. کسانی که دست به این کار میزنند از چه میترسند؟
دلیل ترس از خاوران بر همگان روشن است: برملاشدن جنایت. میدانیم که آنجا غیر از گورهای بینام و نشان، دو کانال گورهای جمعی قرار دارد که در شهریور ١٣٦٧ کنده شده است. خاوران مکانی است که خانوادهها را بهم پیوند میدهد. با تخریب خاوران میخواهند از یک طرف آثار جنایت را از بین ببرند و از طرف دیگر مانع تجمع خانواده گردند.
چرا حمله به گورستان بهائیها و تخریب آن؟
تخریب گورستانهای بهائیان جزئی از سیاست حذف حقوق شهروندی و در مواردی حتی سلب حق حیات از بهائیان میباشد. در ماههای گذشته فشار بر بهائیان ایران، دستگیری و آزار آنها افزایش یافته است. این آزارها و دربند کردنها تا کجا پیش خواهد رفت؟ آیا اینها تدارکی است برای کشتار هموطنان بهائی ما؟
تجربه تاریخ نشان میدهد که کشتارهای جمعی به دلائل نژادی، دینی یا فرهنگی، همواره با تلاش برای حذف تاریخ و فرهنگ قربانیان همراه بوده است. برای حذف انسانها ابتدا باید تاریخ آنها را حذف کرد. ترس از مردهها، ترس از تاریخ است. گورستان جدا از اینکه مکانی است برای ادای آئین های دینی و فرهنگی، نگه دار تاریخ هم است، حداقل تاریخ چند نسل گذشته. گورستان شاهد زندگی مردمی است بر یک سرزمین. حذف گورستان حذف تاریخ است. گورستان بهائی به ما یادآوری میکند که بهائیها هم به این خاک تعلق داشتهاند و در این سرزمین زیستهاند.
تخریب گورستانها یادآور جنایت نازیها در مورد یهودیها است. حمله به گورستانهای یهودیها و از بین بردن آنها، از سال ١٩٣٣، با قدرتگیری هیتلر آغاز شد و این هنوز قبل از شروع کشتار آنها بود. امروز هم با پیروی از آن ایدئولوژی جنایتبار نئونازیها هر از چندگاه در شهرهای مختلف اروپائی به گورستانهای یهودیها حمله میکنند، سنگها و یادبودها را میشکنند و بر روی آنها علامت صلیب شکسته را حک میکنند. تخریب گورستانهای یهودیان در زمان نازیها پیش درآمد کشتار و حذف فیزیکی یهودیان و تلاش برای پاک کردن تاریخ و هرنوع اثری از آنها بود.
«نجسها»
یک نکته مشترک در تخریب گورستان بهائیها و خاوران وجود دارد. آرمیدگان در آنها «نجس» هستند. به تعبیر اسلامگرایان بهائیان و خدا ناباوران نجس و ناپاک هستند و حتی مرده آنها؛ باید از آنها مطلقا پرهیز کرد. جدا کردن مردهها از همدیگر، تداوم منزوی کردن و سرکوب زندههاست. انسانها را بر اساس دین و یا عقیده نجس شمردن در باور خیلی از مسلمانان کشورمان هم وجود دارد.
چنین باوری اما، وقتی تبدیل به سیاست حکومتی میشود، زمینه آزار و اذیت و در نهایت حذف و نابودی «نجسها» را فراهم میآورد. بدون اینکه با اعتراض یا مخالفت جامعه روبرو گردد. فرهنگ نجس شمردن دگراندیشان، گواهی است شوم بر اوج نابردباری جامعه و از آن خشونت میزاید. «نجس» آن «دیگری» است، از ما نیست. چه بر سرش میآید، این به ما مربوط نیست. اگرچه آزاری به ما نرسانده، اما شاید نبودش بهتر باشد.
فرهنگ نجس شمردن آنقدر در جامعه ما ریشهدار است که گاه حتی مخالفان جمهوری اسلامی هم نتوانستهاند از آن فاصله بگیرند. مثالی میزنم و قصدم تخطئه کردن فرد بخصوصی نیست. محمد جعفری، مدیر وقت روزنامه انقلاب اسلامی، در کتاب خاطرات خود از زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ٦٠، وقتی با یکی زندانی چپ هم سلولی میشود، بدون نقد امروزش بر دیدگاه آن روز مینویسد:
«هم سلولیام جوانی بود چپی و بعضی مسائل پاکی و نجسی بخصوص در آن دوران به مسئله زندگی همزیستی در یک چنین محیط کوچکی دامن میزد.» ( ص. ٧٨ جلد اول)
و مدتی بعد که با یک بهائی هم سلول میشود، آزرده مینویسد: «... پیش خودم فکر کردم اگر اینها به آن چیزهایی که میگویند اعتقاد دارند پس چرا مسلمان و بهائی و چپی را در یک سلول نگه میدارند.» (ص. ٩٧ همان)
خشونت انجمنهای ضد بهائی نسبت به بهائیان و خداناوران که قبل از انقلاب هم بارها فاجعهها آفرید، امروز به سیاست حکومتی تبدیل شده است. این می تواند به فاجعه نسلکشی بیانجامد اگر هشیار نباشیم.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen